هرچند به نیمۀ مهر رسیدیم اما هوا بیشتر شبیه فروردینه تا ماه مهر. نه؟ اصلا دلم غمگین نیست
آخه میگن آدمای عاشق و احساساتی فصل پاییز خیلی تو خودشون میرن
شاید هم من دیگه نه عاشقم نه احساساتی.....
دلم میخواد یکی دیگه از شعرهای هشت سال پیشم رو که خیلی دوستش دارم و دربارۀ همین فصل پاییزه براتون بزارم:
غروب و حال و هوای خراب پاییزی دلم گرفته از این التهاب پاییزی
چگونه شرح دهم لحظه های غربت را که رفته عالم و آدم به خواب پاییزی
گناه کیست اگر برگ زیر پا له شد گناه شاخه و ما یا عذاب پاییزی؟!
سوال میکنم از خود بهار پس چه شده؟ صدای خش خش برگ و جواب پاییزی
در این میان دل من بر غروب خوش گشته که هست مثل سرابی...سراب پاییزی
ولی هنوز امید بهار در دل هست اگر کنار رود این نقاب پاییزی
صدای بارش باران به گوش می آید صدای بارش باران ناب پاییزی
صبح رفتم پیش بابا سمعکش رو که خراب بود گرفتم ازش دادم درستش کنن
ازون ور هم رفتم دانشگاه و عصر هم خونه مجید پیش بچه ها بودم تا مرجان بره بیرون و من مواظبشون باشم
امشب ماهواره کانالهای جمهوری اسلامی رو نشون نمیداد(کلی دلم رو صابون زدم بازی ایران رو شب با کیفیت عالی میبینم..) حتی تلویزیون خودشون هم شبکه ها رو نشون نمیداد
اعصابم خیلی خورد شده بود آخه دلم میخواست بازی رو ببینم و ضد حال بزرگی داشتم میخوردم، بچه ها هم بازیگوشی میکردن و من هی عصبانی میشدم تا اینکه یهو یادم افتاد کارت tv دارم....خلاصه با لپ تاپ بازی رو دیدم
فینال جام جهانی هم که توی دفتر بودم دقیقا همین اتفاق افتاد و تلویزیون شرکت روشن نمیشد....
خدا خیرت بده tv کارت جون!!!
انقدر اعصابم الکی خورد شده بود که وقتی بچه ها با هم ارکستر داد راه انداخته بودن یه جوری سر سه تا شون داد کشیدم که خودم هم ترسیدم....البته اونا چون باورشون نمیشد عمو سعیدشون سرشون داد میزنه بهم خندیدن....خ.دم هم در اوج عصبانیت خندم گرفت(سعید جون بهت نمیاد همون مهربون باشی بهتره )
اما سر امیر عباس امشب خیلی داد میزدم...از خودم ناراحت شدم...خیلی
آخر سر هم برای اینکه بتونم خودم رو ببخشم ازش معذرت خواهی کردم....
خدایا من چقدر امشب جیغ جیغو شده بودما....